A review of the book “A view not to be seen”

Looking back, Yazdipour’s text is a narrator of a sweet and memorable past. He who likes the city with the same human scale, this time he is faced with a city that has lost all its previous identity structures. Tehran was not built for pedestrians, nor for cyclists, nor for quality life. The only name that can be written for this village of the Safavid era and the city of Qajar is Arus Hazar Damad. Everyone and every era has hurt him mentally and physically and left him. Tehran is the city of memories, from Railway Square to Tajrish, from Shush to Farahzad, Valiasr Crossroads and Elginal Square.


نقدی به کتاب منظری برای نديدن

نوشته محسن یزدی‌پور – نشر نظر

 قطع كتاب قطع متعارف چاپ در ايران نيست و مرا به ياد فرم كتاب‌هاي عكاسي فايدون مي‌اندازد. چاپ و صحافي كتاب خوب است و امكان بارها ديده شدن را مي‌دهد.

نام اين مجموعه ها كه در انتشارات نظر در حال چاپ است «60 عكس» است و ناشر تاكيد دارد كه عكس‌هاي مجموعه‌ها با اختيار و انتخاب عكاس گزيده شده و ناشر با نگاه عكاس همراهي كرده است.  جلد هماهنگ با ديگر كتاب‌هاي مجموعه طراحي شده، ‌اگر چه رنگ مجموعه‌ها متفاوت است اما اسكلتبندي جلد از نام عكاس، ‌نام كتاب در بالا صفحه و عكسي از كتاب در ميانه صفحه و لوگوي ناشر در پايين صفحه ثابت است. عكاس نگاهش را به دو چهره عكاسي مديون مي‌داند،‌ بهمن جلالي و يحيي دهقانپور دو چهره اي كه نه از منظر نگاه عكاسانه و نه از منظر نگاه دوستانه هيچ قرابتي با هم ندارند!

متن یزدی‌پور با نگاه به گذشته، روایتگر گذشته‌ای شیرین و پرخاطره است او که شهر را با همان مقیاس انسانی‌اش می‌پسندد اینبار با شهری مواجه شده که تمام ساختارهای هویتی پیشینش را از دست داده است، عکس‌ها عملا ساختارشکنانه به جنگ شرایط و نگاه موجود می‌رود. تهران نه برای پیاده ها، نه برای دوچرخه‌سواران و نه برای زندگی با کیفیت ساخته شده است. تنها نامی که برای این قریه دوره صفوی و شهر قجری می‌توان نوشت عروس هزار داماد است. هر کس و هر دوره‌ای به او آسیبی روحی و فیزیکی زده و رهایش کرده. تهران شهر خاطرات است، از میدان راه آهن تا تجریش از شوش تا فرحزاد، چهار راه ولیعصر و میدان انقلاب .

تهران برای من با یاد ترانه ای همراه مي‌شود همانجا که می‌گفت « تهران شب از تو دور است/ تهران همیشه نور است/ تهران و کوچه هایش یاد آور غرور است ». خیابان های این شهر با نام کشته شدگان جنگ و انقلاب گره خورده است، هر چند تعداد زیادی از مردم این شهر نام‌های قدیمی را بر سر زبان دارند. تجربه زیستی به من آموخته که مردم خود انتخاب می‌کنند چه نامی را به کار ببرند و نام گذشته و حال برایشان فرقی ندارد. تهران من عباس‌آباد، تخت‌طاووس، عشرت آباد و میدان آزادی دارد، اما بلوار الیزابت و میدان شهیاد ندارد. خیابان های تهران همچون مردمش پر است از تناقض، اتوبان شیخ فضل‌الله در کنار خیابان ستارخان! تهران من به قول دوستان اهل دل چهارراه کمونیست دارد همانجا که بلوار کشاورز با خیابان کارگر به هم می‌رسد. تقاطع داس و چکش! تهران برای من بلوار کشاورزی است که در بیمارستان‌هایش هیچ کشاورزی درمان نمی‌شود. یزدی‌پور در تلاش است  تا به خيابان‌ها و پل‌های روگذر جوری دیگري نگاه کند و آن منظر ندیدنی را بار دیگر به ما نشان دهد . اما برای من همه این پل ها و خیابان ها یکی از همان زخم‌های دامادان شهر است، تا بلکه بودجه ای نجومی برای دوستان هم مسلک خود بسازد. تهران ما با تهران یک کارگر، یک کارفرما و یک دولتمرد فرق دارد. حتی افق دیدن شهر و زیبای‌ها و زشتی هایش متفاوت است. تهران من خاطره‌ي گذر دختر دانشجوی یکی از همکارانم از زیر پل نیایش در صبحی زمستانی است که با حمله سگ‌ها همراه و بدن مثله شده‌اش چند ساعت بعد پيدا شد.

تهران من میدان انقلاب است كه همه تاریخ پر حادثه کشور را در سینه دارد. تهران من خیابان امیرآباد است که شمس لنگرودی آن را خیابان ندا می‌خواند. تهران من با تهران خیابان یاسر در نیاوران فرق دارد. تهران من عشرت آباد است با آن کاخ زیبا درمیان حصاری دست نایافتنی. تهران من موتورهای پارک شده در اتوبان‌ها است همان جا که جان مي‌خرند و می‌فروشند. این شهر برای یزدی‌پور جایی برای نرسیدن است چرا که زیستن در این شهر بی سامان، زندگی برای نان و نان برای زنده ماندن است. تهران برای من همان شهری است که با ورود مهاجران بی‌شغلش توده‌ای عظیم و سیاه لشکرانی بی سابقه برای تغییری شگرف در دهه 50 ايجاد كرد. تهران من ديگر باغ‌هاي انار و درختان توتش را از دست داده است. اين شهر هيولايي بي شاخ‌و‌دم و مجسمه‌اي از ناكارآمدي و بي‌فرهنگي صاحبانش را به من گوشزد مي‌كند.

تهران با همه دردهايش هنوز آمال آرزومندان است، گويا آدم‌هاي شهر ديگر توان زندگي در آرامش را ندارند و دويدن و نرسيدن را ترجيح مي‌دهند.   دليل بلعيده شدن توسط اين هيولا توهم زندگي بهتر و رسيدن به ثروت است، ‌رويايي دست نيافتني كه همه را برده خود كرده،‌ همان گونه كه بشر پيش از تاريخ به توهم زندگي بهتر كشاورز شد و كشاورز به تصور رفاه به صنعتي شدن تن داد.

تهران يا طهران فرقي ندارد طحران* شهر غلط‌ها و تناقض‌ها است.

پدرام باباپور۱۴۰۰

*به عمد اشتباه نوشته شده است.